دو بینی

بهانه ای برای نوشتن

دو بینی

بهانه ای برای نوشتن

94


طبق عادت هر سال، این روزها سالی که گذشت را مرور کردم. پر رنگ‌ترین واژه امسال «تغییر» است. این به معنای آن نیست که سال‌های گذشته خبری از تغییر نبود. اصلا انسانی که تغییر نکند تقریبا مرده است. اما تغییرات من آنقدر ملموس و بزرگ بود و هست که بعضی مواقع خودم از آن می‌ترسم.

94 با تمام سختی‌ها و بالا و پایینی که داشت در مجموع برای من سال خوبی بود. سالی که باز هم یاد گرفتم. انگار این یاد گرفتن هیچ وقت قرار نیست تمام شود. درستش هم همین است. آدم تا زنده است باید یاد بگیرد. گاهی از یک استاد (که امسال از این موهبت خیلی بهره بردم) یا از یک دوست (که هر چه نداشته باشم، جواد و شهاب را دارم) یا از خودم.

کار و درس در حال حاضر اولویت‌های اصلی زندگی من هستند و امیدوارم 95 مثل 94 نشود که تمامش به کار ختم شد. باید بخوانم. خیلی نیاز به خواندن دارم. سخت کارهای عقب مانده دارم و این از همه مهم‌تر است. خلوت کردن با خودم جزو برنامه‌هایی است که باید 95 انجامش دهم. شاید یه مدت تنها زندگی کردم. نمی‌دانم. 94 را در مجموع دوست داشتم. تلاش می‌کنم که 95 را بیشتر دوست داشته باشم. 

چند نکته پیرامون انتخابات

این روزها که تب و تاب انتخابات اندکی فروکش کرده و واکنش‌ها به آن کمتر شده است، فرصت خوبی است که به این موضوع نگاهی داشته باشیم تا بتوانیم به یک تحلیل نسبتا درست برسیم.

این انتخابات در شرایطی برگزار شد که گروه‌های تمامیت خواه به دنبال حذف جریان رقیب بودند و در چارچوب تایید صلاحیت‌ها آن را دنبال کردند. متاسفانه شورای نگهبان باز هم بی‌طرف نبود و باز هم هزینه دیگری برای خود و نظام رقم زد. بعد از آن، با تاکتیک‌های مختلف به دنبال ضربه به جریان رقیب بودند که متاسفانه بدترین سبک را انتخاب کردند. استفاده از کلید واژه «لیست انگلیسی» شاید در برداشت اول برای آنها یک تاکتیک بود ولی آنقدر به آن دامن زدند که گویی عده‌ای از جانب انگلیس ماموریت دارند که وارد مجلس شورای اسلامی شوند و به نظام جمهوری اسلامی ضربه بزنند.

این عزیزان با استفاده از این تاکتیک معنای پنهان کار خود را فراموش کردند که چگونه می‌شود بعد از آن رد صلاحیت‌ها، عده‌ای تایید شوند و آنها هم انگلیسی باشند. این سوالی بود که در ذهن بخشی از افکار عمومی جامعه ایجاد شد و باز هم هزینه‌ای بود که نیروهای تمامیت خواه به نظام سیاسی وارد کردند. بعد از انتخابات هم با پیروزی قاطع اصلاح‌طلبان در تهران و حتی در کشور و رای بالای هاشمی رفنسجانی در انتخابات خبرگان، بعضی از گروه‌ها دست به یک انتحار سیاسی زدند و به مردم تهران و کسانی که به اصلاح‌طلبان رای دادند و چهره‌های شاخص این جریان سیاسی توهین کردند. می‌شنیدم فحش و خر می‌راندم/ رب یسر زیر لب می‌خواندم.

از این حرف‌ها که بگذریم این انتخابات چند پیام مهم داشت:

1.      مهم‌ترین پیام این انتخابات این بود که اکثریت مردمی که پای صندوق‌های رای آمدند به دنبال تغییر هستند. این همان پیامی بود که در خرداد 92 اعلام کردند ولی عده‌ای همچنان آن را نشنیده‌اند. عده‌ای که در راس قدرت حاکم بر کشور نشسته‌اند و متاسفانه عده‌ای که در دولت فعلی نیز مشغول فعالیت هستند.

2.      پیام دیگر این بود که مردم یک «نه» بزرگ به جریاناتی که شانی برای رای مردم قائل نیستند، گفتند. تفکر محمد تقی مصباح یزدی و پیروان او در کشور هیچ حقی برای مردم در یک نظام سیاسی قائل نیست ولی مردم با رای خود آنها را از گود سیاست کنار زدند. این پیامی است برای صاحبان قدرت که از توجه و دادن امکانات به این نوع از تفکر خودداری کنند.

3.      حلقه اول قدرت در کشور باید با این انتخابات به این درجه از فهم برسد که تغییر در چند سطح در کشور در حال شکل‌گیری بوده و سرعت آن نیز بالا است. اگر این عقب افتادگی از تحولات اجتماعی را جبران نکنند معلوم نیست که روزی به آن برسند یا نه. مهم‌ترین این تحولات، تغییرات هویتی و سبک زندگی اجتماعی است که در جای خود باید به آن اشاره داشت.

4.      اصلاح‌طلبان باید در ادامه، مسیر خود را در چارچوب عقلانیت ادامه دهند و باز در دام غرور کاذب نیفتند. تحولات سیاسی اجتماعی آنقدر به سرعت اتفاق می‌افتد که نمی‌توان گفت اگر امروز اصلاح‌طلبان اکثریت مجلس را کسب کرده‌اند این امر مادام العمر است.

5.      من نمی‌توانم نام پیروزی را بر این انتخابات بگذارم. پیروزی ما زمانی است که مطالبات تاریخی خود را در چارچوب قانون و در یک وضعیت مسالمت آمیز بدست آوریم. این افرادی که در چارچوب لیست امید وارد مجلس شدند ایده‌آل ما نیستند و ما باید با انتخاب روشِ «مطالبه محوری» آنها را مجاب کنیم تا مطالبات ما را پیگیری کنند.

6.      رسانه‌های جدید و به خصوص شبکه‌های اجتماعی ظرفیت بسیار بزرگی دارند که در این انتخابات آن را مشاهده کردیم. امروز دیگر با وجود گوشی‌های هوشمند در دست مردم و گستردگی شبکه‌های اجتماعی دیگر چیزی تحت عنوان سانسور و حذف و ... بی معناست. امیدواریم که این فهم در سطوح بالای تصمیم‌گیری نیز حاصل شود تا دیگر شاهد اقدامات قرون وسطایی در این زمینه‌ها نباشیم. از دوران ممنوعیت ویدئو تا امروز زمان بسیار کوتاهی گذشته است. باید اندکی اندیشید که آیا می‌توان باز هم از آن روش‌ها استفاده کرد؟

7.      همانطور که همواره اشاره شده، مشارکت بالای مردم در عرصه‌های اجتماعی سیاسی است که می‌تواند دستاوردهای بزرگی را رقم بزند. این مشارکت تنها به معنای شرکت در انتخابات نیست. انتخابات یک نوع از مشارکت سیاسی است و نباید به آن قانع بود. برای آنکه جامعه مسیری رو به جلویی داشته باشد هر کس در هر جایگاهی که هست باید کنشی فعال داشته باشد. من به عنوان یک دانشجو، شما به عنوان یک خبرنگار، معلم، کارمند، بازاری و ... در هر جایی که هستیم باید کنشی فعال داشته باشیم تا مسیری بهتر را در کنار هم طی کنیم.

8.      یکی از آفت‌های هر انتخاباتی چه در دوران تبلیغات و چه بعد از آن تقابل‌هایی است که در جامعه شکل می‌گیرد. هر فردی خود را نزدیک به یک جریانی می‌بیند و به آنها تمایل دارد. اما متاسفانه شاهد حمله به تفکر و جریان مقابل هستیم. عده‌ای خائن و انگلیسی و فاسد می‌شوند و عده‌ای دیکتاتور و مزدور و مال مردم‌خور. این اتفاق چیزی جز دامن زدن بر شکاف‌های اجتماعی موجود در کشور ندارد و در بلند مدت نتایج ناگواری خواهد داشت. ما باید به این فهم برسیم که اگر دوست من، همسایه من، همشهری من با من هم فکر نیست، حق دارد که به گونه دیگری فکر کند. ما باید بتوانیم با هم گفتگو کنیم و از هر گونه شکاف فاصله بگیریم. «پیروزی ما آن چیزی نیست که در آن کسی شکست بخورد. همه باید با هم کامیاب شویم، اگرچه برخی مژده این کامیابی را دیرتر درک کنند».

چرا رای می‌دهیم؟ چرا به «اصلاح طلبان» رای می‌دهیم؟

چرا رای می‌دهیم؟ چرا به «اصلاح طلبان» رای می‌دهیم؟

هر وقت که نزدیک انتخابات می‌شویم این بحث مطرح می‌شود که آیا رای بدهیم یا نه؟ رای ما چه تاثیری در سیاست دارد؟ برای پاسخ به این سوال باید چند مرحله عقب‌تر آمد. سیاست یک پدیده پیچیده است که در کشور ما بیشتر حوزه‌ها را شامل می‌شود و به صورت کلی در دنیا نقش بسیار تعیین کننده‌ای دارد. این پدیده قاعده بازی خاص خود را دارد و باید بر اساس قاعده آن عمل کرد. پس واقع‌بینی در این پدیده تاثیرات بسیار زیادی دارد. یعنی اینکه باید پذیرفت واقعیت قاعده بازی اینگونه است و براساس آن دست به اقدامات مختلف زد.

«قدرت» اصلی ترین واژه در سیاست است و اگر کسی به آن دسترسی نداشته باشد نمی تواند کار خاصی کند. به همین علت برای انجام کنشی فعال، باید در مرحله اول قدرت داشت. متاسفانه در زمینه‌های مختلف دیگر مثل احزاب، رسانه‌ها، تشکل‌های صنفی و به صورت کلی جامعه مدنی وضعیت خوبی مشاهده نمی‌شود و تنها راهی که می‌ماند این است که در انتخابات‌ها دست به یک کنش سیاسی گسترده زد تا به همان اندازه تاثیرگذار بود.

قطعا توقع ایجاد دموکراسی و آزادی‌های اجتماعی و رفاه و توسعه اقتصادی از نتیجه یک انتخابات برای کشوری که سابقه داشتن قانون و دولت مقتدر مرکزی به مفهوم مدرن آن، به صد سال نمی‌رسد بیجا است، ولی این مطالبات در تاریخ کشور ما وجود داشته است و وظیفه ما نیز این است که آنها را ادامه دهیم. ایجاد فضای عقلانی و خارج کردن قدرت از دست نیروهای تندرو یکی از کارهایی است که می‌توان در جهت رسیدن به مطالبات انجام داد.

اهمیت این انتخابات نیز دلیل دیگری است که باعث می‌شود به شرکت در آن جدی‌تر فکر کرد. ایران در حال حاضر دوران جدیدی را سپری می‌کند و عقلانیت یکی عواملی است که می‌تواند طی کردن این مسیر را تسهیل کند. تندروی‌های بیجا، ایدئولوژی زدگی به جای محور قرار دادن عقلانیت برای آینده کشور خطرناک است. سن رهبران انقلابی و بزرگان سیاسی کشور در دوران پایانی خود است و فرض کنید به جای نیروهای معتدل، قدرت در دست تندروها باشد. آن زمان آیا می‌توان تصور کرد که چه سرنوشتی برای کشور رقم خواهد خورد؟ چرا جای دور می‌رویم. فرض کنید ما در انتخابات 92 شرکت نمی‌کردیم و به جای حسن روحانی، سعید جلیلی رئیس‌جمهور ایران بود؟ نه تصور نکنید. چون حتی تصورش هم دردناک است.

دیگر نکته‌ای که باید به آن توجه کرد فرصتی است که شورای نگهبان برای ما فراهم کرد. متاسفانه شورای نگهبان به عنوان داور انتخابات عدم بی‌طرفی خود را نشان داده است ولی این نهاد با رد صلاحیت‌های گسترده کاری کرد که خود متوجه‌اش نشد. آنها به ما فهماندند که رای ما تاثیرگذار است و آنها برای آنکه جلوی این موج را بگیرند حاضرند که موانع متعددی ایجاد کنند اما متوجه نیستند که نمی‌توان جلوی مطالبات مردم برای مدت طولانی ایستاد و با این اقدامات، انتخابات 7 اسفند را تبدیل به یک رفراندوم کردند. رفراندومی که می‌تواند پیام‌های متعددی برای نیروهای تمامیت خواه داشته باشد. فرض کنید اکثریت نمایندگان مجلس شورای اسلامی و خبرگان از آن طیفی باشند که آنها به دنبال حذفشان بودند. این پیام بسیار بزرگی برای آنهاست که به خود بیایند و صدای مردم را بشنوند.

حال که به این نتیجه رسیدیم که باید در انتخابات شرکت کنیم باید به سراغ این بحث برویم که حال به چه نیروهایی رای دهیم؟ برای پاسخ به این سوال هم باید چند مرحله عقب‌تر را دید. همه ما مطالباتی داریم و به دنبال تغییر در وضع موجود هستیم (بماند که گروه‌هایی به خاطر نا امیدی در انفعال به سر می‌برند). ما برای تغییر می‌توانیم دست به اقدامات انقلابی و رادیکال و خشونت آمیز بزنیم. آیا این امری مطلوب است؟ آیا نتایج آن به نفع منافع ملی کشور ماست؟ به عقیده من اینگونه نیست. تنها راهی که می‌ماند این است که دست به اصلاحات بزنیم. اصلاحات سخت‌ترین راه و طولانی‌ترین راه برای بهبود وضعیت موجود است ولی بهترین نتایج را دارد. ما در چارچوب قانون عمل می کنیم و برای تغییر وضعیت کشور به عقلانیت تکیه خواهیم زد. اصلاحات نه به عنوان یک جریان سیاسی بلکه به عنوان یک تفکر باید در تمام بخش‌های کشور نهادینه شود.

به همین دلیل است که باید به سراغ افرادی برویم که در چارچوب تفکر اصلاح طلبی به دنبال تغییر وضعیت موجود هستند. باید به دنبال افرادی برویم که در مقابل دخالت نظامیان در سیاست و اقتصاد سکوت نمی‌کنند. باید به دنبال افرادی برویم که دانشگاه را پادگان نمی‌دانند. باید به دنبال افرادی برویم که آزادی فکر و بیان را قبول داشته باشند و توقیف فله‌ای مطبوعات و رسانه‌ها و بازداشت نیروهای سیاسی و فعالین اجتماعی تفریح‌شان نباشد. باید به دنبال افرادی برویم که منافع ملی خط قرمزشان باشد نه آدم‌ها. باید به دنبال افرادی برویم که بر مبنای عقلانیت عمل می‌کنند نه هر چیز دیگر.

بیاید سختی این اتفاق را به جان بخریم تا اندکی تغییر را حس کنیم.