دو بینی

بهانه ای برای نوشتن

دو بینی

بهانه ای برای نوشتن

درس خاکستری

چند روز پیش توییتی کردم به این مضمون که باید بیشتر حواسم جمع باشد، به ارتباطاتم به کارهایی که می‌کنم به حرف‌هایی که می‌زنم و به شوخی یا جدی‌ها. ماجرا هم از آنجایی شروع شد که با یکی از دوستان شوخی کردم که گویا ناراحت شد و حواشی هم از دل این ماجرا درآمد. از او عذرخواهی کردم و تمام شد. ولی گویا حواشی ماجرا تمام نشد و ادامه هم داشت. آدمی نیستم که درگیر حواشی شوم. ولی بهانه‌ای شد برای فکر کردن به برخی کارها و اتفاقاتی که یا از خودم سر می‌زند یا از محیط پیرامون.

بعضی‌ها می‌گویند که آدم تندی هستی. بعضی‌های دیگر مهربان خطابم می‌کنند. بعضی‌ها مغرور و جدی. بعضی بداخلاق و بعضی خنثی. واقعیت این است که من همه این‌ها هستم و همه این‌ها نیستم. اصلا این قاعده برای همه هست. اصلا نمی‌شود برای کسی وضعیتی را تصویر کرد که این آدم این ویژگی را دارد ولاغیر. مثلا آدمی من را در یک حالت ثابت دیده و وجوه دیگر شخصیتم را ندیده. من کسی را در دوران بد زندگی‌اش دیده‌ام و تصویری که از او در ذهن دارم ثابت مانده.

نمی‌خواهم بگویم این حرف‌هایی که روانشناس‌ها می‌زنند درست نیست. قطعا می‌شود به یک ارزیابی از رفتار آدم‌ها رسید ولی می‌خواهم بگویم که ارزیابی از آدم‌ها در ارتباطات معمولی آنها ارزیابی درستی نیست. قضاوت کردن که بزرگ ترین اشتباه در این فرآیند است. باید صبر کرد. با یک رفتار خوب نمی‌شود کسی را قدیس خطاب کرد و با رفتار بد او را شیطان رجیم. همه آدم هستیم. ایراد داریم. شرایط مناسبی شاید نداشته باشیم. شاید اشتباه کنیم و جبرانش کنیم. همین است که می‌گویم همه چیز در این دنیا خاکستری است. آدم‌ها که جای خود دارند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد