نوروز 97 به لرستان سفر کردم. به دلایل مختلفی لرستان سفرنامه ای برای نوشتن نداشت که دلیلی برای گفتن آنها نمی بینم. از سر ناراحتی این را نوشتم تا یادم باشد که سفر باید سفرنامه داشته باشد.
سفر باید برای آدم حرف داشته باشد. باید بتوانی از دل آن ساعتها بگویی و بنویسی. اینکه اصرار دارم که حتما سفرنامه بنویسم و بنویسید برای این است که حرفهای سفر خفه نشوند. برای این است که ساعتهایی که از عمر گذشته ثبت شود. نه اینکه این ثبت شدن مهم و ارزشمند باشد؛ بهانهای است برای رجوع به آن حسها و تجربهها. با عکس و فیلم حسها آنقدر که باید مشخص نمیشوند. برای من که اینگونه است. قدرت کلمات برای من بیشتراند. شاید برای کس دیگری آن عکس مجموعهای از تمام آن حس و حالها باشد. سفری که نشود برای آن نوشت یک جای کارش میلنگد. اگر نشود با کلمات آن حس و حال را ثبت کرد این لنگ بودن خودش را به رخ میکشد.
قرار نیست کار پیچیدهای کنیم. قرار نیست از دل این متنها نوبل ادبیات ببریم. قرار است با خودمان خلوت کنیم و این حس و حالها را روی کاغذ بیاوریم. من مخاطب تمام سفرنامهها هستم. حس و حال لحظهای خاص، دیدن چیزی چشمگیر یا حتی معمولی، تجربهای جدید.
دنیای آدمها در سفر بزرگ میشود. فرصت اینکه در طول عمر معمول آدمی به همه جا سفر کنیم را نداریم ولی میشود با سفرنامهها دنیایمان را بزرگ کنیم. بخوانیم و بنویسیم