دو بینی

بهانه ای برای نوشتن

دو بینی

بهانه ای برای نوشتن

کلاس درس (زنگ دوم)

زنگ دوم

یکی دیگر کارهایی که برای تدریس می‌کردم این بود که به جای کلاس، بعضی مواقع به حیاط می‌رفتیم و آنجا روی زمین می‌نشستیم و با هم حرف می‌زدیم. فضای خشک و بسته و خفه کلاس بعضی مواقع آزار دهنده می‌شد. برخی مواقع دیگر فیلم یا مستندی را همراه خودم می‌آوردم و به بچه‌ها نشان می‌دادم. یکی از روزهایی که در کلاس مستندِ «حیات وحش» در حال پخش بود و الان به خاطر ندارم که حیات وحش چه ربطی به تاریخ دارد، اتفاق جالبی افتاد.

داشتم در کلاس قدم می‌زدم و با بچه‌ها مشغول تماشای حیات وحش بودیم که متوجه شدم یکی از بچه‌ها سرش را گذاشته روی میز. اول فکر کردم که مریض است یا سرش درد می‌کند و ... . ولی بالای سرش که رفتم متوجه شدم که دارد با گوشی‌اش فیلمی را نگاه می‌کند و هندزفری داخل گوشش اجازه نداد که آمدن من را متوجه شود. داشت یکی از فیلم‌های محبوب پسرها در سنین بلوغ را می‌دید که بازیگرانش در هم می‌لولند و دائما یاد خدا می‌کنند.

من که نمی‌خواستم مچ‌گیری کنم و مانند معلم‌های دوران خودمان از عواقب دیدن این فیلم‌ها و سوسک شدن در جهنم و مو در آوردن کفِ دست و ضعیف شدن بینایی و سست شدن زانو و ... برایش روضه بخوانم عکس‌العملی نشان ندادم، ولی خودش یک لحظه فهمید که کسی کنارش ایستاده و هول کرد و گوشی از دستش افتاد و هندزفری در آمد و صدای ناله بازیگران فیلم با صدای حیات وحش ترکیب شد و فضای کمدی تراژدی نابی را ایجاد کرد. سریع گوشی را برداشتم و صدا را قطع کردم. دیگر فرار «غزال تیزپا» از چنگ «آقا شیر» جذاب نبود و همه متاثر از صدای «هنرمندانی» که از گوشی می آمد شده بودند.

اگر روزی در این گونه موقعیت‌ها گیر کردید سعی کنید همه چیز را طبیعی جلوه دهید. اول دقایقی با بچه‌ها به خاطر این اتفاق خندیدیم و سعی کردم که آن پسر هم بخندد تا از قرمزی و عرق شرمش کم شود. بعد شروع کردم به حرف زدن: چیه مگه؟ شماها مگه تا حالا از این فیلم‌ها ندیدین؟ همه‌مون دیدیم. من هنوز هر چند وقت یکبار به این‌ها سر می‌زنم و تجدید خاطره می‌کنم. (این بار جلوی خنده بچه‌ها را سخت می‌شد گرفت). دوست دارید همین فیلم را دور هم ببینیم؟ بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید.

با خنده و شوخی تمام شد و کار به تماشای دسته جمعی نکشید. ولی فکر و خیال آن دورانی که با این پدیده درگیر بودیم، رهایم نمی‌کند. خدا را شکر کردم که معلم مدرسه دخترانه نیستم وگرنه نمی‌دانستم در چنین موقعیتی چه واکنشی باید نشان دهم. همه در این موضوع گیر کرده‌ایم و کاری هم نمی‌کنیم. تنها کاری که از دستم بر می‌آید همین فکر کردن است. فکر که چه باید کرد؟ فکر که چه نباید کرد؟ فکر به این که «واقعا مشکل، مدل موی جوانان ماست»؟ 

نظرات 2 + ارسال نظر
سحر خانمممممممم شنبه 17 بهمن 1394 ساعت 19:47 http://maloosak.69.mu

خیلی ممنون از وب سایت خوبتون که فوق العاده عالیه....واقعا متشکرم....
شما هم به من سر بزنید واقعا دست گلتون درد نکنه،تشکرررررررررر
96518

ممنونم از لطفتتون. ولی آدرسی که گذاشتید باز نمی کنه متاسفانه

n شنبه 17 بهمن 1394 ساعت 15:41

جوانان عصر آخرالزمان پیرترین جوانان تاریخند . یکی بدان دلیل که در پایان تاریخ بدنیا آمده اند و عمرشان به اندازه کل تاریخ است . و دوم اینکه از کودکی تنها می شوند و تنهائی از مختصات پیری است .
جوانان عصر آخرالزمان کمترین مهلت را برای انتخاب دارند و اندک مکشی آنان را با جریانات دجالی دوران می برد و هلاک می سازد .
جوانان آخرالزمان در برزخند زیرا در عصر انهدام سنت ها و حاکمیت ضد ارزش زیست می کنند و با همه پیری تاریخی خود، بی ریشه و سرگردان و پوچند .
جوانان آخرالزمان در قحطی عاطفه و محبت هستند زیرا والدینشان هرگز مجال و حال رابطه ای قلبی با فرزندان خود را ندارند . و لذا به دام عشق ها و جلوه های ویژه سینمائی و کامپیوتری می افتند و قربانی می شوند . این قحطی می تواند آنان را مبدل به بزرگترین مولدان عشق نماید همانطور که اکثر انبیای الهی یتیم بوده و خود به مقام پدریت و مادریت بشر رسیدند . و جوانان این دوران بالقوه دارای چنین قدرت معنوی می باشند .
جوانان آخرالزمان مرفه ترین و کام یافته ترین جوانان تاریخند .این وضع ویژه هم می تواند هلاکتگاه این نسل باشد و هرگز مجال جدیت و معنویت و تعمق را پدید نیاورد و هم می تواند بسرعت پایان ارزشهای مادی را آشکار سازد و آنان را براستی در وضع واقعی خودشان یعنی پایان تاریخ قرار دهد و از مادیت تاریخ فراسو برد و مقیم آخرت سازد .
آنچه را که جوانان قدیم در طی چهل سال می یافتند جوانان آخرالزمان تا بیست سالگی می یابند و زان پس امکان انتخابی برتر و معنوی تر دارند اگر پیشاپیش هلاک نشوند .
آدمی به امید رسیدن به آرزوهایش زنده است و تلاش می کند . جوانان آخرالزمان بسیار سریعتر به آرزوهای مادی خود می رسند و لذا خیلی زود به پوچی و انفعال می رسند و این همان خطر انحطاط آنهاست اگر در غایت مادیت جهان راهی بسوی معنا نیابند .
-
جوانان آخرالزمان بدبخت ترین خوشبختهای تاریخند.
.
استاد علی اکبر خانجانی
دایره المعارف عرفانی – جلد دوم – صفحه ۴۱

-----------------------------------------------------------

کتاب آخرالزمان خانواده " تمدن بچه ننه " تالیف استاد علی اکبر خانجانی در اینترنت منتشر شده است.
دانلود رایگان است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد