وضع و حال این روزهایم برایم تازگی دارد. تا به حال در چنین وضعیتی نبودهام. چند سالی میشود که تغییرات مختلفی در خود احساس میکنم. تغییراتی که هم خوشایند است و هم ناخوشایند. حتی بعضی از این تغییرات ترسناک است. این روند همچنان ادامه دارد و خواهد داشت، ولی امسال به اوج خود رسیده است. به گونهای که فکر میکنم در یک دوران گذار به سر میبرم. گذار از یک مرحله به مرحله دیگر. این حالت به اندازه کافی ترسناک و سخت هست، اینکه نمیدانی وضعیت جدید رضایت بخش هست یا نه. اینکه نمیدانی وضعیت جدید چه نقاط قوت و ضعفی دارد. همه اینها کار را سخت میکند.
این شرایط سخت را بگذارید کنار مشکلات و سختیهای جانبی مثل مشکلات مالی، عدم آرامش در خانه، مشکلات فردی و ... دیگر تکلیف مشخص است. فردی که از لحاظ درونی آشفته است، به دنبال کشف خود است، دارد با خود کلنجار میرود که بفهمد از خود و زندگیاش چه میخواهد و مشکلات بیرونی خاص خود را هم دارد.
این جملات بالا اصلا به معنای ناله کردن – که من از آن متنفرم - نیست. توصیف کوتاهی است از شرایط این روزهای من. سوالی که این روزها از خودم میپرسم این است که برای برون رفت از این وضعیت و به تعبیری حرکت به سمت شرایط مطلوب چه باید کرد؟
چند وقت پیش به این فکر می کردم که از زندگی چه می خواهم؟ این فکر کردن طولانی شد و آخر به این نتیجه رسیدم که پاسخ روشن و دقیقی برای این سوال ندارم. دقیق نمی دانم که چه می خواهم. شروع کردم به جنگیدن با خودم که جواب درستی پیدا کنم. فشار و مشکلات جانبی آنقدر زیاد و آزار دهنده است که انرژی لازم را برای رسیدن به این مسائل باقی نمی گذارد.
اما چند روزی است که راه حلی برای حل این موضوع پیدا کردهام هرچند که به این زودیها به آن نمیرسم ولی باز خوب است که به یک جمع بندی رسیدم: باید تعارف را با خود کنار بگذارم، دست از ادا درآوردن بردارم. باید یک سوئیت کوچک پیدا کنم با وسائل ابتدایی زندگی. تنهایی و دور بودن از تنشها و فشارهای رایج اولین قدم است. بعد از آن شروع میکنم به زندگی کردن. کار میکنم. درس میخوانم. کتاب میخوانم. مینویسم. سفر میکنم. رابطه با آدمها را تجربه میکنم. میبینم، میشنوم و ... دیگر برای خودم بازیگری نمیکنم چون خودم هستم و خودم. الان فکر میکنم که این راهی است برای عبور از این دوران گذار. شاید چند وقت دیگر نظرم عوض شد. اما در حال حاضر، اصلیترین کاری است که میخواهم انجام دهم و در زودترین زمان ممکن آن را عملی میکنم.
با سلام.
توصیفتان از وضعوحالِ اینروزهایتان برای من جالب بود. شاید چنین وضعوحالی به خیلیها دست بدهد اما آنرا جدی نگیرند و در واقعیتِ روزمرگی خود را غرق کنند.
من هم با چنین دغدغههایی درگیر ام.
به شما توصیه میکنم اگر میخواهید در این زمانها کتابی را مطالعه کنید اگر تا بحال از اروین یالوم کتابی نخواندهاید برای امتحان هم که شده «رواندرمانیِ اگزیستانسیال» را از او بخوانید. بنظرِ من کتابِ بسیار جالبِ توجهیست حتی اگر با بسیاری از پیشفرضهای آن موافق نباشیم. به مسائلی از قبیلِ مرگ و تنهایی و معنا و پوچی میپردازد؛ مسائلِ اگزیستانسیال. و البته نگاههای عرفانیِ افراطی و خارج از تجربه هم به قضایا ندارد.
سلام.
ممنون از پیشنهادتون