نگاه به توافق هستهای از زاویهای دیگر
در دورههای مختلف پیرامون پرونده هستهای ایران مطالب مختلفی نوشتهام. از غیر ضروری بودن این موضوع و برخلاف منافع ملی بودنش تا اینکه نگاه ایدئولوژیک بر آن چه تاثیراتی گذاشته است. از سیاسی دیدن این موضوع به جای حیثیتی دیدنش تا تاریخ ساز بودن ظریف و همکارانش نوشتهام. اما چیزی که در این یادداشت میخواهم بگویم درسی است که ما از این ماجرا گرفتیم. در نهایت هم به نکاتی که باید در ادامه راه در نظر گرفته شود نیز اشاراتی میکنم.
حرفهای زیادی در این مدت شنیدهام و خواندهام. از تمامیتخواهانی که به چیزی جز قدرت و منافع خود فکر نمیکنند تا چپهایی که به جز توهین و بد و بیراه حرف قابل تاملی برای گفتن ندارند. از افراطیونی که به دنبال شخم زدن این ماجرا برای پیدا کردن ایراد هستند تا افرادی که پشت هویت جنبش سبز پنهان شدهاند و برای خود هویت سیاسی میسازند. این حرفها متاسفانه نه بوی واقعبینی و عملگرایی دارد و نه بوی منافع ملی.
از این مسائل که بگذریم به چیزی که این روزها فکر میکنم اتفاقی است که باعث شد عقلانیت تا حد زیادی به کشور باز گردد و یکی از نتایج آن دستیابی به همین توافق است. تلاشهای طبقه متوسط برای به صحنه آوردن مردم در انتخابات سال 92 علت اصلی این اتفاق است. روزهای سخت خرداد 92 و تلاش برای آنکه کنشی فعالانه داشته باشیم باعث شد که امروز تاحدی شرایط کشور در وضعیت بهتری باشد. هر اتفاق دیگری جز آنچه در خرداد 92 اگر پیش میآمد نتیجهای به مراتب بدتر و فاجعه آمیزتر از آن چیزی بود که میشد تصور کرد. در حال حاضر کشور در یک ثبات خوبی به سر میبرد و راه برای اتفاقات بزرگ تا حدودی هموار شده است. همه این اتفاقات معلول آن حضور مردم در عرصه اجتماعی و سیاسی بود. لحظهای تصور کنید که مردم با انتخابات قهر می کردند و فرد دیگری انتخاب می شد. انتخابات 92 برای من درس بزرگی بود که واقعبینی و عقلانیت و عملگرایی را از آن آموختم.
این حضور و کنش فعالانه در عرصه سیاست که متاسفانه در کشور ما بروز اصلی آن انتخابات است و بسترهای دیگری وجود ندارد یکی از عواملی است که باید آن را جدی گرفت. وقتی واقعبینانه نگاه کنیم کاملا متوجه این موضوع خواهیم شد که در شرایط موجود چه راههایی داریم و کدام فایده بیشتر و ضرر کمتری دارد. چند ماه دیگر انتخابات مجلس است و اگر نیروهای سیاسی که عقلانیت وجه اصلی آنهاست با انسجام خوبی پا به عرصه بگذارند و مردم نیز به کنش فعالانه خود ادامه دهند میتوانیم تغییرات بسیار مثبتی را ایجاد کنیم. در غیر این صورت نمایندگان مجلس باز هم این روند غیرعقلانی و مبتذل را ادامه میدهند و کاری نمیتوانیم انجام دهیم. همه میدانیم که کسب مطالبات در عرصههای مختلف نیازمند صبر و کنش فعال است. این یک مسیر است که در آن زمین خوردن و ایستادن مجدد، یک امر بدیهی است. نسلهای گذشته دست کم از مشروطه تا به امروز برای دستیابی به مطالبات خود تلاش کردهاند ولی امروز در شرایطی هستیم که به هیچ وجه مطلوب نیست. ولی خوب میدانیم که برای رسیدن به مطالبات باید با در نظر گرفتن تمام مسایل موجود تلاش کرد.
اما نکاتی که باید حتما به آن اشاره کرد. توافق به هیچ وجه به معنای بهبود سریع تمام شرایط اقتصادی و اجتماعی نیست و قطعا نباید توقع داشت که در کوتاه مدت تمام مسایل حل شود. راهی باز شده است برای آنکه شرایط بهبود یابد. نکته دیگر اینکه همچنان باید مطالبهمحور بود و در جهت خواستههای جامعه تلاش کرد و با این دستاوردها قانع نشد. دیگر موضوعی که باید به آن اشاره کرد این است که دولت در حال حاضر با این توافق، قدرت و ابزارهای بیشتری در اختیار دارد و میتواند دست به اقدامات مهمی در زمینه سیاست داخلی، فرهنگ و اقتصاد بزند و اگر از این فرصت استفاده نکند دیگر نمیتواند دست به اقدامات مهم و تاریخساز بزند.
آسیب شناسی انقلاب اسلامی
برای اینکه یک پدیده اجتماعی بتواند مسیر خود را به خوبی طی کند و همچنین مشکلات پیش روی را پشت سر بگذارد، باید قبل از هر چیز نقاط قوت و ضعف خود را پیدا کند تا با برنامه ریزی و انسجام و اصلاح نقاط ضعف از مسیر منحرف نشود و با سرعت و کیفیت بهتری اهداف خود را دنبال کند. انقلاب اسلامی یکی از پدیدههای تاثیر گذار در تاریخ کشور ما و همچنین در سطح منطقه و جهان به حساب میآید. انقلابی که به طبع نقاط قوت و ضعف زیادی در پی داشته و ما در این یادداشت به دنبال بررسی آسیبهای این انقلاب هستیم. بررسی نقادانه و آسیب شناسی انقلاب اسلامی طبیعتا به معنای تخریب یا زیر سوال بردن جنبههای مثبت این انقلاب نیست بلکه ما با نقد منصفانه و علمی به دنبال کشف نقاط ضعف این پدیده میگردیم تا بتوانیم در جهت اصلاح امور گام برداریم.
برای اینکه بتوانیم با رویکردی مناسب به سراغ بحث آسیب شناسی انقلاب اسلامی برویم باید با معیاری درست و حساب شده مسایل را بسنجیم. همچنین با بررسی تطبیقی با دوره قبل از انقلاب به روشنتر کردن مباحث کمک کنیم. برای انتخاب معیار سنجش یکی از مناسبترین معیارها، شعارها و آرمانهای اصلی انقلاب اسلامی است که هم جزو مطالبات مردم انقلابی به حساب میآید و همچنین نخبگان انقلابی آنها را جزو وعدههای خود به مردم نیز مطرح میکردند. در کنار این قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و همچنین منافع ملی کشورمان از دیگر نکاتی است که باید به آنها توجه کرد. طبیعتا در چارچوب گفتمان انقلاب اسلامی به دنبال آسیبشناسی این پدیده هستیم و اگر بنا بود خارج از این گفتمان به نقد و بررسی بپردازیم نتایج دیگری حاصل میشد.
اصلیترین شعار و مطالبه مردم ایران در انقلاب سال 57 چیزی نبود جز «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی». این شعار را به عنوان محوریترین مطالبه مردم به عنوان معیار بحث خود در رابطه با آسیب شناسی انقلاب اسلامی قرار میدهیم. قبل از ورود به بحث باید به سراغ این نکته رفت که منظور مردم از این چهار واژه استقلال، آزادی، جمهوریت و اسلام در آن دوران چه بود و در واقع چه چیزی را مطالبه میکردند. در همین بین نیز میتوان آسیبهای ایجاد شده را مطرح کرد.
برای تعریف واژه استقلال اگر به سراغ لغت نامهها و دانشنامههای سیاسی برویم سادهترین تعریفی که به دست 111میآید «اداره کشور با اختیار و آزادی بدون مداخله کشورهای بیگانه» است. بغض و کینه مردم ایران از دخالت کشورهای خارجی در امور سیاسی کشور که در دورهای با اعمال فشار برای انتخاب رضا شاه پهلوی به عنوان شاه ایران، در دوره دیگر با اشغال نظامی در شهریور 1320 و همچنین 12 سال بعد با کودتا علیه دولت ملی مصدق و دخالتهای مستقیم و غیر مستقیم در انتخاب نخست وزیران در دوران پهلوی دوم و اعمال فشار در زمینه سیاست گذاریهای مختلف باعث شد که شعار استقلال یکی از اصلیترین مطالبههای مردم در بهمن 57 به حساب بیاید. یکی از دستاوردهای اصلی انقلاب اسلامی این است که علاوه بر اینکه صاحبان قدرت در کشور، قدرت خود را مدیون هیچ کشور دیگری نیستند، دوران پدیدههایی مثل اعمال فشار در تعیین مقامات کشوری یا تاثیر گذاری به صورت مستقیم در سیاست گذاریها به سر آمده است. اما مانند بسیاری از تعاریف در علم سیاست که بر اساس شرایط و مقتضیات زمان نیاز به باز تعریف دارند باید واژه استقلال را هم باز تعریف کرد. امروزه دیگر ابر قدرتها از روشهای قدیمی برای نفوذ و تاثیر گذاری بر کشورهای دیگر در جهت منافع خود فاصله گرفتهاند و با روشهای دیگری به دنبال منافع خود هستند. کشور ما به عنوان یک کشور در حال توسعه در بسیاری از بخشهای صنعتی و کشاورزی وابسته به سایر کشورها است و این موضوع استقلال ما را خدشه دار خواهد کرد. اگر این وابستگی در سطوح بسیار بالا از لحاظ تکنولوژیکی یا مواردی از این دست بود قابل پذیرش بود اما وقتی کشوری مواد غذایی اولیه خود مانند گندم و گوشت را از خارج کشور وارد میکند این موضوع شبهاتی را پیرامون بحث استقلال مطرح میکند.
پیرامون بحث آزادی گروه زیادی بر این باور هستند که مطالبه مردم در انقلاب سال 57 در مورد آزادی چیزی جز آزادی سیاسی نبود. چون در دوران قبل از انقلاب مردم از آزادیهای اجتماعی مرسوم آن دوران برخوردار بودند و اگر مطالبهای تحت عنوان آزادی را مطرح میکردند منظور آنها آزادی سیاسی بود. آزادی سیاسی به این معنا که آزادی انتخابات، آزادی احزاب و تجمعات، آزادی اندیشه و بیان، آزادی رسانهها، از بین رفتن فضای امنیتی و ... در کشور وجود داشته باشد. این نکته را در کلام نخبگان انقلابی و در راس آنها آیت الله خمینی میتوان مشاهده کرد. اعتراضهای گستردهای که به کشتن و زندانی کردن مخالفین در حکومت پهلوی میشد و وعدههایی که به مردم انقلابی در جهت تحقق آزادی سیاسی بعد از پیروزی انقلاب داده شده بود گواهی بر این مدعاست. فضای بسته سیاسی حکومت رضا خان پهلوی در کنار استبداد سیاسی که محمد رضا پهلوی بعد از کودتای 28 مرداد در ایران ایجاد کرده بودند باعث طرح این مطالبه شد که مردم از فضای استبداد و شخص محوری آن دوران خسته بودند و به دنبال زندگی آزادانه در یک فضای دموکراتیک میگشتند.
اگر بخواهیم در این موضوع به صراحت قضاوتی داشته باشیم، آرمان آزادی به عنوان یکی از اصلیترین مطالبات مردمی در انقلاب سال 57 در طول عملکرد سی و چند ساله جمهوری اسلامی به شدت مظلوم واقع شده است. جدای از اینکه مردم ایران از بعضی آزادیهای اجتماعی که در دوران پهلوی داشتند هم محروم شدند به آن آزادی سیاسی مورد نظر خود نیز به اندازه قابل قبولی نرسیدند. طبیعی است که این امر کاملا نسبی است. در دورههایی از پس از انقلاب شاهد فضایی متکثرانه در جامعه و تضارب آرا و اندیشهها در عرصههای مختلف سیاسی و اجتماعی بودهایم ولی در دورههایی نیز فضای امنیتی حاکم بر کشور مانع فعالیت سیاسی سالم شده است. در دورهای انتخابات سالم و آزادی در کشور برگزار شده است و در دورهای با وجود نظارت استصوابی و حضور نهادیهای نظامی و امنیتی در عرصه سیاست و انتخابات این امر با اخلال روبرو شده است. در دورهای شاهد شکوفایی مطبوعات از جناحهای سیاسی مختلف بودیم و همچنین توقیف فلهای مطبوعات را نیز دیدهایم. زمانی دانشگاهها منشا شور و حرکت اجتماعی بودند و اساتید باتجربه و دانشمند فعالیتهای علمی خوبی را انجام میدادند و زمانی دیگر فضای امنیتی و رکود به همراه اخراج و بازنشسته کردن اساتید و ستاره دار کردن ستارهها وجه غالب دانشگاهها بود. مثالهای مختلفی را در زمینه ایجاد احزاب و تجمعات آزاد و برخورد با فعالان سیاسی و اقلیتهای دینی و ... نیز میتوان مطرح کرد که از مجال این نوشتار به دور است.
اگر به سراغ بحث جمهوریت برویم مطالبه اصلی مردم در آن دوران این بود که بتوانند خودشان حاکم بر سرنوشت سیاسی خود باشند و یک شخص یا گروه خاص برای آنها تصمیمگیری نکند. آنها به این امر اعتراض داشتند که شخص شاه در تمام شئون کشورداری دخالت میکند و دیگر به جای اینکه سلطنت کند حکومت میکند و مردم نقشی در اداره کشور ندارند و سلطنت مشروطه معنای خود را از دست داده است. در فلسفه سیاسی، جمهوری در مقابل سلطنت قرار میگیرد و ویژگیهای بارز آن، عدم موروثی بودن حکومت و رای گیری و محدود بودن زمان حکومت است. در بعد از انقلاب با برگزاری انتخاباتهای مختلف در زمینههایی مثل ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و خبرگان و ... به بخش زیادی از این مطالبه پاسخ داده شد اما در کنار این موضوع باید به نکات دیگری نیز توجه کرد. رهبری نظام جمهوری اسلامی به عنوان عامل وحدت بخش و کسی که میتواند در مواقع بحرانی گره بسیاری از مشکلات را باز کند یکی از نقاط قوت انقلاب اسلامی است ولی وقتی تفاسیری ارائه میشود که رهبری را به جای آنکه در کنار مردم و در چارچوب قانون تعریف کند بالاتر از مردم و قانون میبیند آن زمان است که به اصل جمهوریت ضربات شدیدی وارد میشود. محمد رضا پهلوی با تمسک جوییدن از باستانگرایی ایرانی و همچنین در بعضی موارد از نمادهای دینی به دنبال کسب نوعی قداست برای خود و سلطنت بود و اگر امروز نگاهی مقدسمابانه به مقام رهبری در نظام جمهوری اسلامی داشته باشیم باز هم از راه جمهوریت منحرف شدهایم.
وقتی در جامعهای که اکثرا مسلمان هستند مطالبه اسلام خواهی مطرح میشود باید دید که منظور آنها از اسلام چیست و به دنبال چه چیزی از اسلام میگردند که در وضعیت فعلی خود آن را نمیدیدند. حکومت پهلوی با مذهب و مذهبیون میانه خوبی نداشت و حتی با اینکه تلاش میکردند خود را مذهبی نشان دهند و بعضی از روحانیون را به خود جذب کنند اما در نهایت در کنار جریانهای چپ، مذهبیون را نیز جزو مخالفین خود دستهبندی کرده و برای آنها محدودیت ایجاد میکردند و در بسیاری از مواقع شاهد برخوردهای تندی نظیر زندان و تبعید و شکنجه روحانیون و اقشار مذهبی بودیم. پس آرمان اسلام برای مردم به منزله این بود که بتوانند در حکومتی عادلانه که در آن احکام مذهبی رعایت شود و بتوانند آزادانه مراسمهای مذهبی که در دورههایی در زمان حکومت پهلوی با محدودیت روبرو شده بود را برپا کنند و در کنار این با مفاهیم اخلاقی و هادیانه اسلام جامعهای سالم و عادلانهای که در جهت رستگاری حرکت میکند را عملی سازند. در سالهای پس از انقلاب مطالباتی که در زمینه اجرای بعضی احکام اسلام و انجام بعضی فرایض و مراسمات دینی بود به صورت کامل عملی شد اما رفته رفته دولتی که بنا بود دینی عمل کند جای خود را به دینی دولتی داد و در عمل دین به مثابه یک ایدئولوژی مطرح شد و رنگ احکام پررنگتر از اخلاق شد. حتی در مواردی دین به عنوانی سپری در مقابل بعضی ناکارآمدیها و عملکردهای نادرست ضربه گیر افراد شد که ضربات جبران ناپذیری به دین وارد کرد.
نکته دیگری که در ادامه بررسی آسیب شناسانه باید به آن پرداخت جانشینی نگاه ایدئولوژیک به جای نگاه عقلانی است. ایدئولوژی به عنوان پدیدهای مطلق گرا و عام که در بسیاری از موارد به پدیدهها از منظر حق و باطل نگاه میکند دست و پای کنشهای سیاسی و عملگرایانه را میبندد. اگر تدبیر آیت الله خمینی در اتمام جنگ 8 ساله با عراق نبود معلوم نبود که نگاه ایدئولوژیک با شعارهایی نظیر ادامه جنگ تا رفع فتنه از کل عالم چه هزینههایی بر دوش کشور میگذاشت. یا حتی تسخیر سفارت آمریکا در سال 58 با شعارهایی نظیر مبارزه با امپریالیسم نتیجه همین عدم نگاه عقلانی است. امروز نگاه ایدئولوژیک به پرونده هستهای و حیثیتی کردن این مقوله سیاسی است که رفع این مشکل در کشور را به بیش از یک دهه کشانده است. گسترش گفتمان انقلاب اسلامی که با تعبیر صدور انقلاب در اذهان جای گرفته است پدیدهای طبیعی و درست به حساب میآید اما روشهای آن باید مورد بازنگری قرار گیرد که این امر با نگاه ایدئولوژیک دچار اخلال نشود و میتوان با تدابیر سیاسی در جهت تقویت اقتدار کشور در امور داخلی بر روی کشورهای منطقه و جهان تاثیر گذار بود و گفتمان انقلاب اسلامی را از این جهت به جهانیان نشان داد.
حال شاید این پرسش مطرح شود که اگر بخواهیم برای اصلاح این آسیبها راهکاری پیشنهاد بدهیم باید چه روشی را در پیش گرفت. همیشه نقد و نقادی کار آسانی است و در عمل قرار گرفتن و ارائه راهکار کاری بس دشوار. اما به عقیده نگارنده برای حل این آسیبها قبل از هر چیز باید از رویکردهای انقلابی که به دنبال تحولات سریع در مدت زمان کوتاهی است دوری کنیم چون اقدامات احساسی و به دور از بررسیهای عقلانی هزینهها و آسیبهای دو چندانی ایجاد خواهد کرد.
در کنار این بحث باید فهمید که وقتی به سراغ گفتمانی میرویم که وجه غالب آن دینی است باید به زبان خود آن گفتمان صحبت کرد. به عنوان مثال لوتر برای اصلاح حاکمیت کلیسا در دوران قرون وسطی با زبان دینی صحبت کرد و پروتستانتیسم بود که توانست دنیای غرب را از آن وضعیت خارج کند. امروز نیز ما برای اصلاح آسیبهایی که در جریان انقلاب اسلامی ایجاد شده است باید با نگاهی نواندیشانه به سراغ دین برویم تا بتوانیم از مشکلات فارغ آییم و در جهت آرمانهای انقلاب اسلامی حرکت کنیم.
انقلاب اسلامی به عنوان یکی از اصلیترین پدیدههای تاثیر گذار در جامعه جهانی و با طرح گفتمانی ناب قدم به عرصه سیاست گذاشت که به طبع با مرور زمان انحرافاتی در آن ایجاد شد که باید با عزمی ملی و نگاهی عقلانی در جهت اصلاح امور گام برداریم.