در دورههای مختلف زندگی شرایط کاری متفاوتی برای خودم تصور میکردم و امروز هم یک شکل دیگر از آن در ذهنم میچرخد. کودک که بودم به خاطر شرایط چشمم دوست داشتم دکتر چشم پزشک شوم و همه بچههایی که مثل من این مشکل را داشتند خوب کنم تا هیچ وقت اذیت نشوند. رویاهای کودکی به مرور تغییر کرد. با پزشکی هیچ میانه ای نداشتم و ندارم و طبعا آن رویا جایش را به چیز دیگری داد.
دنیایم سیاسی شد اما هیچ وقت دوست نداشتم سیاست مدار شوم. آن دوره ای که روزنامه نگاری برایم جدی شد رویای سردبیری یک رسانه جریان ساز و تاثیرگذار در ذهنم شکل گرفت. جزئیات تحریریه را هم تخیل کردم. آن هم باز تغییر شکل داد و دیگر برایم مساله مهمی نبود. امروز اما شکل دیگری را برای کار تصور میکنم. کار علمی پزوهشی برایم جذاب و مهم شده است. البته به شیوه خودم. دلم میخواهد یک پژوهشگر باشم یا مدیریت یک تیم پژوهشی یا یک پژوهشکده را برعهده بگیرم.
تدریس دانشگاهی را هم دوست دارم اما فراغ از سنتهای علمی عقب افتاده امروز. دغدغههایم را در این حوزه دنبال کنم و کار ماندگار علمی انجام دهم. از رسانه اما نمیتوانم فاصله بگیرم. درآمد اصلی هم از رسانه و تبلیغات بدست میآید نه از کار علمی. دفتر شخصی ام را به این کار اختصاص میدهم. تولیدات رسانه ای، مشاورههای رسانه ای – سیاسی. حتی اینجا میشود دغدغههای رسانه ای را هم ارضا کرد. تولیدات فرهنگی در مفهوم عام که میشود برای آن کلی ایده گفت و نوشت.
میخواهم بیشتر رویا پردازی کنم. میدانم که باز زور واقعیت میچربد ولی نمیتوانم دیگر این وضعیت بدون رویا و تخیل را تحمل کند. افسرده ام میکند. از رویاهایم بیشتر مینویسم.
5 آذر 96 ساعت 12:42