به هدفگذاری برای آینده و تصویرسازی آن به شدت اعتقاد دارم. فکر میکنم کمی تا قسمتی مسیر را مشخص میکند و میگوید برای این چیزی که میخواهی باید چه کار کنی و چه مسیری را بروی. از نوجوانی تا به امروز بارها این کار را کردهام. در برخی از موارد تماما همه چیز را تغییر دادهام و در برخی موارد دیگر هنوز بر سر همان رویای نوجوانی هستم.
دورهای که واقعیت امانم را بریده بود و زورش زیاد شده بود دیگر رویا بافی نمیکردم. همه چیز را در چارچوب واقعیت پیش میبردم. حتی در ذهن که میتوان مناسباتش را خودم تعیین کنم. ولی این کار را نمیکردم. زمان گذشت تا قدرت تخیل و رویا را باور کنم. میل به رویا ساختن باز در من شکل گرفت. این بار از آن طرف بام افتادم. اینکه بگویم در رویا زندگی میکردم که اغراق است ولی به شدت در گیرودار رویاهایم دست و پا میزدم.
امروز متفاوت است. در یک وضعیت متفاوتی هستم. بعضی اوقات به شدت خیال باف. بعضی زمانها شدیدا دور از رویا. بعضا متعادل. در برخی حوزهها همچنان شدیدا رویا میبافم و در برخی دیگر کاملا خالی هستم. بعید میدانم که به وضعیت مشخصی برسم. شاید هم قرار نیست که برسم. گویا قرار است که در همه این حالتها تجربیاتی داشته باشم.
11 بهمن 96 ساعت 16:41