«روشنگری چیستِ» کانت و روزگار ما
این روزها معنا و فهم خود و جهان پیرامون سخت ذهن من را به خود درگیر کرده است. شک در همه چیز برای من مانند شنا کردن در دریایی طوفانی است که هر موج آن تو را به این سو و آن سو پرت می کند. وقتی قرار شد به سراغ مقاله «روشنگری چیست» بروم به دنبال این بودم که از این منظر به آن نگاه کنم شاید راه و روشی برای حرکت کردن در مسیر حل این بحران پیدا کنم.
جسارت و شجاعت در به کارگیری فهم به عنوان کلید واژه اصلی بحث روشنگری در این مقاله کانت مطرح شده است. تا آنجایی که او شعار روشنگری را «جسارت آن را داشته باش که فهم خود را به کار گیری!» عنوان میکند. کانت علت عدم به کار گیری این فهم را «کودکی» میداند. کودکی نه به مفهوم طبیعی و جسمی آن بلکه به معنای ترس از به کار گیری فهم و میل به تحت سرپرستی و سلطه دیگری بودن. کانت در بخشی از این مقاله میگوید: «این که بخش بدین بزرگی از انسانها، با آن که دیریست طبیعت آنان را به بلوغ طبیعی رسانده باز به دلخواه تا دم مرگ کودک میمانند و دیگران چنین به سادگی خود را سرپرست ایشان میکنند، علتی جز کاهلی و بزدلی ندارد.»
کانت معتقد است که این حالت کودکی در بخش زیادی از مردم به شکل عادت تبدیل شده و بیرون آمدن از این شرایط برای آنها سخت دشوار است. از طرفی توان و شجاعت بیرون آمدن از این وضعیت را ندارند و از طرف دیگر به آن دلبستگی نیز پیدا کردهاند.
اما کانت معتقد است که روشن شدن ذهن عامه شدنی است و آن زمان اتفاق میافتد که از آزادی برخوردار باشند و روشنگری ناگزیر میشود. البته در جای دیگر مقاله میگوید: «عامه نمیتواند به روشنگری برسد مگر با انقلاب. انقلاب شاید بتواند به خودکامگی فردی و سرکوبگری سودپرستانه یا خودکامه پایان دهد، اما هرگز نمیتواند شیوه اندیشیدن را چنان که باید اصلاح کند؛ برعکس، به جای پیشداوریهای کهنه رشتهای از پیشداوریهای تازه در گردن تودههای اندیشهباخته میافکند.»
کانت در ادامه بحث از آزادی هیچ چیز را به اندازه آن برای روشنگری ضروری نمیداند و آن هم بی زیانترین نوع آزادی یعنی آزادی در به کار بستن خرد خویش در تمامی زمینهها. به عقیده کانت در جامعه از هر طرف پیام خرد مورزید از طرف مامور مالیات و کشیش و ... به گوش میرسد و ما را محدود میکند. او در پاسخ به پرسش کدام محدودیتها جلوی روشنگری را میگیرد و کدام نمیگیرد میگوید: «هرکس باید همواره در به کار بستن خرد خویش به گونهای عمومی آزاد باشد و تنها این [شیوه به کار گرفتن خرد] است که میتواند روشنگری را در میان انسانها به پیش برد؛ اما به کار بستن خصوصی خرد اغلب میتواند سخت محدود شود، بی آن که [این امر] به پیشرفت روشنگری آسیب چندانی برساند. مقصود من از به کار بستن عمومی خرد استفادهای است که هرکس، در مقام دانشمند، در برابر توده کتابخوان از خرد خود میکند. به کار بستن خصوصی خرد، از دیدگاه من استفادهای است که هرکسی حق دارد در سمت مدنی یا اداریای که به او وانهادهاند، از خرد خود بکند. اما برای بسیاری از کارها، که به منافع همگانی مربوط میشود، ساز و کار ویژهای ضروری است؛ ساز و کاری که به موجب آن برخی از اعضای جامعه مدنی جهانی موظف باشند فقط کُنشپذیرانه [Passiv] رفتار کنند تا حکومت ایشان را بر بنیاد یک همرائی ساختگی به سوی غایتهای همگانی رهنمون شود، یا دست کم ایشان را از نابود کردن این غایتها باز دارد. روشن است که اینجا دیگر جای خرد ورزیدن نیست، بل باید فرمان برد.»
کانت با طرح مثال هایی در زمینه اقدامات نظامی و مالیاتی یا مذهبی به دنبال طرح این موضوع است که باید هر کدام از این بخشهای جامعه اصولی داشته باشند و میگوید شهروند جامعه نمیتواند از پرداخت مالیات خود سر باز زند ولی به عنوان یک دانشمند میتواند در عموم مردم بر فرض ناعادلانه بودن آن مالیات اعتراض کند و منافاتی با وظایف شهروندی آن ندارد.
سوالی که در ادامه مقاله مطرح میکند این است که آیا هر کدام از این گروهها(مثلا یک مجمع کلیسایی) نمیتواند تک تک اعضایش را با قید سوگند به محترم شمردن یک اصل ثابت مقید کند و آنان را تحت تسلط و قیمومت ابدی خود قرار دهد؟ کانت پاسخ این سوال را به صراحت میدهد: «من میگویم که چنین کاری محال است. قراردادی که بسته شود تا برای همیشه نوع بشر را از هر روشنایی تازه محروم کند، صاف و ساده باطل است، حتی اگر از سوی برترین قدرت [سیاسی] یا نهادهای قانونگذاری یا در رسمیترین پیمانهای صلح تصویب شده باشد.» او به آیندگان نیز چنین اجازهای را میدهد که اگر در طول تاریخ گروهی دست به چنین کاری زدند آن را رد کنند و براساس اندیشه خود تصمیم بگیرند.
البته کانت میپذیرد که شاید بشود برای دورهای کوتاه و در انتظار برای رسیدن به قانونی بهتر تن به این گونه مسایل داد و آن را پذیرفت و میگوید: «فرد میتواند برای شخص خود، و تازه آن هم فقط برای مدتی، روشنگری آنچه را که باید بداند به عقب بیندازد؛ اما یکسره چشم پوشیدن از آن، حتی اگر فقط برای خودش باشد، تجاوز به حقوق مقدس بشریت و پایمال کردن آنهاست، تا چه رسد به آن که برای آیندگان باشد.»
او حتی به پادشاه هم اجازه ورود به این زمینه را هم نمیدهد و معتقد است پادشاه در آن مواردی که به نظم و نظارت جامعه مربوط میشود باید وارد شود و اجازه دهد مردم به اختیار خود براساس هر آنچه برای رستگاری شان ضروری میدانند عمل کنند.
کانت در انتهای مقاله در پاسخ به این سوال که آیا اکنون در دورانی بسر میبریم که به روشنایی رسیده است؟ گفت:«نه! اما بیگمان در یک دوران روشنگران هستیم. با توجه به وضعیت کنونی چیزها، راه سخت درازی مانده است تا آن که انسانها همگی در وضعیتی باشند یا حتی بتوانند در این وضعیت گذاشته شوند که در امور دینی به درستی و با اطمینان و بدون راهنمایی دیگری به خرد خویش روی آورند.»
در طول زمانی که این مقاله را میخواندم و به آن فکر میکردم سخت درگیر این موضوع بودم که شخص من یا جامعه من بر اساس دیدگاه کانت در چه درجهای از روشنگری قرار دارد؟ به راستی شجاعت و تلاش برای به کار گرفتن خرد و جدا شدن از دوران کودکی کاری بس دشوار است. وقتی از آن عادتها و چیزهایی که برای تو ساخته شده و یا خود ساختهای فاصله میگیری دیگر دنیای پیرامون برایت آن حداقل معنایی که در گذشته داشته است را هم ندارد. دیگر پیدا کردن یک معنای جدید یا بهتر بگویم پیدا کردن خودت برای آدمی که شجاعت و تلاش لازم را ندارد و در کنار آن سخت درگیر نیازهای روزمره است تقریبا غیر ممکن میشود. این حکایت من و بخش زیادی از جامعه پیرامون من است. دنیایی که در آن چیزی جز شک وجود ندارد و همه چیز معنای سابق خود را از دست داده. در این جامعه دیگر کار و تولید و توسعه و پیشرفت نیز بی معنا می شود چون وقتی نتوانی خود و دنیای پیرامونت را بفهمی، معنا کنی و با آن وارد تعامل شوی دیگر این مسایل شبیه به یک شوخی میشود.
بدتر از آن زمانی است که از چندین جهت اجازه خرد ورزی از تو گرفته میشود و طبق گفته کانت محدودیتهای روشنگری آن هم در جهت منفی آن بر جنبه های مثبت غالب میشود و عدم وجود بستر مناسب در کنار موارد گفته شده در سطرهای بالا در کنار هم وضعیت برزخ گونه کنونی ما را رقم میزند.